۸ سریال پلیسی جنایی که باید ببینید11 دقیقه برای خواندن
محبوبیت ژانر پلیسی جنایی -بهخصوص داستانهای واقعی- در چند سال اخیر به شدت افزایش پیدا کرده و تعداد سریالهای این ژانر هم رو به افزایش است. اما بعضی سریالهای قدیمی هنوز هم جایگاهشان میان بهترینهای ژانر را از دست ندادهاند. در این پست، هشت سریال پلیسی جنایی محبوب خودم را -بدون هیچ ترتیب خاصی- معرفی خواهم کرد.
بعضی از این سریالها قدیمیاند و بعضی جدید؛ بعضی کوتاهاند با داستانهایی واقعی و نفسگیر و بعضی بلند با داستانهایی تخیلی؛ اما همه در یک مورد مشترکاند: بهترین سریالهای پلیسی جنایی هستند که من تابهحال دیدهام و از دیدنشان لذت بردهام.
بدون توضیح بیشتر، برویم سراغ لیست:
(برای دیدن عکسها در سایز بزرگ، روی آنها کلیک کنید.)
۱- سریال Sopranos
بدون شک یکی از بهترین سریالهایی که تا امروز دیدهام. Sopranos از اولین سریالهایی بود که نشان داد فرمت سریال میتواند از فرمت فیلم جلو بزند و داستانهایی را روایت کند و کاراکترهایی بسازد که دیدنشان در فیلمهای سینمایی به این راحتیها نیست.
شخصیت اصلی فیلم -تونی سوپرانو- یکی از اعضای مافیا در نیوجرسیست که بعد از چند حملهی عصبی به یک روانشناس مراجعه میکند تا دلیل این حملهها را بفهمد. و از همینجاست که دریچهی ما به دنیای سریال باز میشود. زندگی شخصی و حرفهای (بخوانید جنایی) تونی سوپرانو کمکم برایمان کاراکتری بینظیر میسازند. کاراکتری که با بازی فوقالعادهی James Gandolfini همراه میشود و کاری میکند که ندانیم باید دوستش داشته باشیم یا از او متنفر شویم.
از آنجایی که سعی میکنم در این معرفیها داستان را لو ندهم و به تماشای سریالها دعوتتان کنم، بیشتر از این چیزی نمیگویم. فقط این را بدانید که تا چند روز پشت سر هم را صرف تماشای متوالی دهها قسمت از سریال Sopranos نکردهاید، یکی از لذتهای زندگی برایتان ناشناخته باقی میماند.
قبل از اینکه سریال جدید مربوط Sopranos -که قرار است از نظر زمانی پیش از آن باشد- از راه برسد و خاطرهمان از این سریال فوقالعاده را نابود کند، تونی سوپرانو را دریابید!

۲- سریال Wire
سریال Wire احتمالا تنها مورد این لیست که میتواند از نظر کیفیت با Sopranos رقابت کند. چون -بدون هیچ اغراقی- هردو از بهترین سریالهایی هستند که تا امروز -در هر ژانری- ساخته شدهاند. اما فرق Wire در این است که بیشتر روی داستان یک شهر و یک جامعه تمرکز میکند و کاراکترها هم فقط بخشی از یک پازل بزرگ هستند که این سریال پلیسی جنایی میخواهد نشانش دهد.
سازندگان اصلی سریال، در زندگی واقعیشان یک خبرنگار سابق و یک کارآگاه پلیس سابق هستند که هردو با فضای جنایی شهر بالتیمور در آمریکا آشنایی کامل دارند چون سالها آن را پوشش دادهاند. در نتیجه، Wire یکی از واقعیترین داستانهاییست که میشود در یک سریال پیدا کرد. و درست مثل واقعیت، سریال هم گاهی به شدت سیاه میشود و پوچ بودن کارها و تلاشها و زندگیهای بعضی آدمها و فساد و تیرگی برخی دیگر را به رخ میکشد.
اما شاید فرق این سریال با داستانهای دیگر این باشد که اینجا پیروزیهای بزرگ عملا وجود ندارند. بعد از تماشای یکی دو فصل میفهمیم که قرار نیست که یک قهرمان بزرگ از راه برسد و همه چیز را درست کند. قرار نیست حالمان خوب شود. قرار است روی دیگری از زندگی مدرن را ببینیم که کمتر کسی به آن میپردازد.
یک نکتهی دیگر که Wire را متفاوت میکند این است که -به گفتهی خود سازندگان سریال- یک رمان تلویزیونیست. یعنی قرار نیست پشت سر هم اتفاقات هیجانانگیز ببینیم و پای صفحهی نمایش میخکوب شویم. این نکته میتواند در قسمتهای اول کمی دلسردتان کند. اما قول میدهم که اگر این ضد-درام را تحمل کنید، از تماشای یکی از بهترین درامهای تلویزیونی تاریخ در ژانر پلیسی جنایی لذت خواهید برد.

۳- سریال True Detective
موقع شروع سریال، کمتر کسی فکر میکرد که فصل اول True Detective اینقدر محبوب شود. خیلیها (از جمله خود من) بیشتر به خاطر دو بازیگر اصلی سریال، تماشای آن را شروع کرده بودند. اما بینندگانی که برای دیدن بازی فوقالعادهی Matthew McConaughey و Woody Harrelson سریال را شروع کرده بودند، برای رسیدن به آخر داستان و دیدن سرنوشت کاراکترهای جذابش به تماشا ادامه دادند.
و واقعا باید گفت که فصل اول سریال نهتنها کسی را ناامید نکرد، بلکه از حد انتظارات اکثر بینندگانش فراتر رفت و تبدیل به یک پدیده شد. فصل اول، داستان زندگی شخصی و حرفهای دو کارآگاه را روایت میکند که در تلاشاند معمای یک قتل با تشریفات خاص را حل کنند.
با تمام شدن فصل اول، معلوم بود که جای زیادی برای ادامه با همین کاراکترها وجود ندارد. اما سریال تمام نشد و اعلام کرد که قرار است در هر فصل یک داستان کاملا جدید و متفاوت را با کاراکترهای جدید روایت کند.
فصل دوم با بازی Colin Farrell و Rachel McAdams بعد از تقریبا دو سال و با انتظارات سطح بالای مخاطبین، پخش شد. اما نتوانست به این انتظارات پاسخ کاملی بدهد و با اینکه چند قسمت عالی و لحظاتی پر از تعلیق و به شدت جذاب داشت، نسبت به فصل اول ضعیفتر بود.
فصل سوم تلاش کرد به فرمت فصل اول برگردد و داستانی نسبتا مشابه را روایت کند. نکتهی نجاتدهندهی این فصل، بازی عالی Mahershala Ali بود. ولی باید گفت که در مجموع بازهم با کیفیت فصل اول فاصله داشت.
حالا هم که منتظر فصل چهارم هستیم! خلاصه اینکه از دیدن فصل اول متعجب و هیجانزده خواهید شد و دو فصل بعدی را به خاطر همنام بودن با فصل اول تماشا خواهید کرد. چون با وجود اینکه از سایر سریالهای این ژانر باکیفیتترند، اما نمیتوانند به استاندارد فصل اول برسند.
در هر صورت، True Detective سریالیست که هر علاقهمند به ژانر پلیسی جنایی باید آن را ببیند.

۴- سریال Peaky Blinders
یکی از بهترین سریالهای چند سال اخیر که آمریکایی نیست و داستان یک دار و دستهی خلافکار در شهر بیرمنگام انگلیس را -در سالهای بعد از جنگ جهانی اول- روایت میکند. موسیقی فوقالعاده، بازی عالی Cillian Murphy در نقش اصلی و انتخاب بسیار بسیار خوب بازیگران مهمان (بهخصوص Tom Hardy و Adrien Brody)، Peaky Blinders را به یک سریال بسیار جذاب تبدیل کردهاند که قطعا ارزش تماشا را دارد.
در هر فصل، داستان جدیدی از رودررویی خانوادهی شلبی با مشکلات مختلف روایت میشود؛ مشکلاتی که دیر یا زود در برابر تام شلبی سر خم میکنند و کنار میروند تا راه پیشرفت برای این گنگستر لطیف و دوستان نهچندان لطیفش باز شود.
سازندهی سریال استیون نایت است که پیش از این با فیلمهایی مثل Allied و Eastern Promises نشان داده میتواند روایتگر خوبی برای داستانهای مختلف در بستر جنگ و جنایت باشد.
پس اگر به سریالهای جنایی پلیسی علاقه دارید، این سریال جذاب انگلیسی را از دست ندهید.

۵- سریال Justified
قبلا درمورد این سریال نوشتهام. (اینجا) اما نمیشد از سریالهای پلیسی جنایی حرف بزنم و به Justified اشاره نکنم. این سریال از نظر پرورش کاراکترها در طول زمان و روایت داستان، بدون شک یکی از بهترین سریالهای پلیسی جنایی (با طعم وسترن) محسوب میشود. پایان سریال هم یکی از بهترینهاییست که تابهحال دیدهام. (البته شروعش هم بسیار جالب است!)
Justified در طول شش فصل، داستان رِیلِن گیوِنز را روایت میکند که یک مارشال است و بعد از اتفاقات سکانس ابتدایی سریال، مجبور میشود به زادگاهش برگردد و با خلافکارهایی درگیر شود که از بچگی آنها را میشناخته است.
هر فصل، شخصیت منفی خاص خودش را دارد. ولی شخصیت مقابل ریلن گیونز، بوید کراودر است که از همان قسمت اول معرفی میشود و تا آخر سریال از فراز و نشیبهای مختلفی میگذرد ولی در نهایت، در قطب منفی باقی میماند.
رابطهی گیونز و کراودر قطعا یکی از جذابیتهای اصلی سریال است. جالب اینجاست که کاراکتر بوید قرار بوده فقط در قسمت اول حضور داشته باشد اما بعد از ضبط قسمت اول، سازندهی سریال به پتانسیل رابطهی این کاراکتر با شخصیت اصلی پی میبرد و با توجه به بازی خوب بازیگران هر دو نقش در مقابل هم، بوید را داخل سریال نگه میدارد.
حتی اگر کاراکترهای بسیار قوی دیگر را کنار بگذاریم، شخصیت و رابطهی همین دو نفر میتواند دلیلی کافی برای تماشای سریال باشد. خلاصه اگر به ژانر پلیسی جنایی علاقه دارید، Justified را از دست ندهید!

۶- سریال Person of Interest
قبل از اینکه جاناتان نولان (برادر کریستوفر نولان) با سریال WestWorld بین سریالبینها محبوب شود، چند سال مشغول ساخت Person of Interest بود. جالب اینجاست که من دیگر WestWorld را تماشا نمیکنم ولی حاضرم Person of Interest را بارها ببینم.
سریالی به ظاهر ساده با بازیگرانی نهچندان شناختهشده که میتواند ساعتها پای مانیتور / تلویزیون نگهتان دارد. داستان از این قرار است که هارولد فینچ -یک هکر و برنامهنویس که اصلا شبیه باقی هکرهایی نیست که در فیلمها و سریالها دیدهاید- یک شرکت میلیوندلاری دارد و مشغول زندگیست تا اتفاقات مختلف دست به دست هم میدهند تا او را به فکر ساختن یک هوش مصنوعی بیندازند که اسمش در سریال «ماشین» است.
ماشین، تمام صداها و تصاویر ضبطشده از طریق دوربینهای عمومی و هرچیزی که آنلاین است را به هم وصل میکند و خطرات بزرگ احتمالی برای جان انسانها را پیشبینی میکند. فینچ این ماشین را در اختیار سازمانهای جاسوسی آمریکا قرار میدهد تا به امنیت جهانی کمک کرده باشد. اما دسترسی به ماشین را محدود میکند تا دولت نتواند از آن سوءاستفاده کند.
از طرف دیگر، او یک در پشتی هم برای سیستمی که ساخته تعبیه میکند تا خطرات نهچندان بزرگ که فقط جان یک نفر را تهدید میکنند را به خود او اعلام کند.
البته تمام اینها به تدریج و با فلشبکهای مختلف به بیننده نشان داده میشوند و داستان اصلی سریال از آنجایی شروع میشود که هارولد، فردی به نام جان ریس را پیدا میکند. ریس یک سرباز و جاسوس سابق است که در زندگی شخصیش دچار مشکل شده و وضعیت مناسبی ندارد. هارولد او را برای کمک به کسانی استخدام میکند که ماشین پیشبینی کرده در خطرند یا قرار است کسی را در معرض خطر قرار دهند.
البته این تیم دونفره در طول سریال کمکم بزرگتر هم میشود. و باید گفت که تمام اعضای جدید و قدیم تیم و سیر تکاملشان بسیار جذاب است. شاید هر کسی از این سریال خوشش نیاید اما اگر سلیقهتان شبیه من باشد، قطعا از تماشایش لذت خواهید برد.

۷- سریال Hawaii Five-0
یکی از طولانیترین سریالهای این لیست که هنوز هم ادامه دارد. Hawaii Five-0 (بخوانید هاوایی فایو اُ) براساس یک سریال کوتاه و قدیمی با همین نام ساخته شده و داستان یک سرباز نیروی دریایی را روایت میکند که به دنبال قاتل پدرش به هاوایی میآید و همانجا -که خانهی قدیمیش هم هست- ماندگار میشود. او یک واحد ویژهی پلیس به اسم فایو-اُ میسازد تا خارج از مرزها و محدودیتهای نیروی پلیس به دنبال تبهکارانی برود که پلیس توان مقابله با آنها را ندارد.
کاراکتر اصلی که درموردش توضیح دادم، استیو مکگَرِت نام دارد که از همان اول ماجرا با دنی ویلیامز، چینهو کلی و کونو کالاکاوا همراه میشود و یک تیم جالب را میسازد. البته دو فصل پیش، بازیگران کاراکترهای چینهو و کونو از سریال خارج شدند. و همینکه بعد از این اتفاق کل سریال کنسل نشده و با کاراکترهای جدید دارد به خوبی ادامه میدهد، نشاندهندهی عملکرد خوب آن و جذاب ماندنش بعد از ۲۰۰ قسمت است.
اگر به دنبال یک سریال تفریحی در این ژانر میگردید که مثل گزینههای قبلی کوتاه و سنگین نباشد، Hawaii Five-0 برای شماست.

۸- سریال BoardWalk Empire
مارتین اسکورسیزی -که متخصص ساختن فیلمهای گنگستریست- یکی از تهیهکنندگان سریال و کارگردان قسمت اول است. همین نکته به تنهایی، انتظارات بیننده از سریال را بالا میبرد. (حتی اگر حضور Steve Buscemi در نقش اصلی را نادیده بگیریم.) و واقعیت این است که در اکثر قسمتها میشود گفت که این انتظارات برآورده میشوند.
سریال، داستان ناکی تامپسون را روایت میکند که هم یک سیاستمدار است و هم یک گنگستر. و به همراه برادرش -که رئیس پلیس است- تبدیل میشود به یکی از مهرههای اصلی در تجارت انواع نوشیدنیهای غیرمجاز در آمریکا. (بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۳ خرید و فروش نوشیدنیهای الکلی در آمریکا مجاز نبود.)
برخورد شخصیت اصلی با اعضای دارودستهی خودش، باقی گنگها و نیروهای پلیس احتمالا جذابترین بخش سریال است. و نکتهای که این جذابیت را بیشتر هم میکند، واقعی بودن اکثر شخصیتها و اتفاقات است.
خلاصه اینکه اگر به فیلمها و سریالهای مافیایی علاقه دارید، از تماشای BoardWalk Empire هم لذت خواهید برد.

پیشنهاد اضافی: سریال Mentalist
کاراکتر پاتریک جین با بازی Simon Baker در شروع سریال، یکی از بهترین کاراکترهایی بود که میشد در آن سالها از یک سریال انتظار داشت. در طول چند فصل، کاراکترهای دیگر و روابط بین آنها هم به خوبی بسط داده شدند تا یک سریال جذاب پلیسی جنایی ساخته شود. اما پایان سریال واقعا خوب نبود و تقریبا هیچکس را راضی نکرد.
این سریال معمایی، داستان فردی را روایت میکند که مدتها ادعا میکرده با عالم مردگان در ارتباط است و با ارواح حرف میزند و قدرتهایی مثل پیشبینی آینده و خواندن ذهن دیگران را دارد. و نکته اینجاست که اینقدر آدم باهوشیست که میتواند نقش تمام اینها را بازی کند و دیگران هم حرفهایش را باور کنند.
اما قضیه آنجایی جنایی میشود که او در یک برنامهی زندهی تلویزیونی درمورد یک قاتل زنجیرهای صحبت میکند و او را به تمسخر میگیرد. و وقتی بعد از اتمام برنامه به خانه برمیگردد، با جسد همسر و فرزندش مواجه میشود که توسط همان قاتل کشته شدهاند.
همین میشود که تصمیم میگیرد به پلیس کمک کند تا این قاتل را پیدا کنند. اما از آنجایی که این پرونده به این راحتیها و سرعت حل نمیشود، پاتریک جین تبدیل به یک مشاور تماموقت پلیس میشود و -با تواناییهای خاصش- در پروندههای دیگر هم کمکشان میکند.
اگر پایان آنقدرها برایتان مهم نیس و میتوانید از مسیر لذت ببرید، حتما Mentalist را هم امتحان کنید.

آپدیت: سریال Bosch
همان موقع که قرار بود شروع شود، تریلر این سریال را دیدم و به نظرم زیاد جذاب نیامد. ضمنا بازیگر نقش اصلی را هم قبلا در چند سریال دیگر دیده بودم (عمدتا نقش مهمان و منفی) و این هم یک دلیل دیگر بود برای اینکه سمت Bosch نروم. و باید بگویم که سخت از این کارم پشیمانام!
چند روز پیش فصل اول سریال را دانلود کردم تا دوباره امتحانش کنم و ببینم جذبم خواهد کرد یا نه. شروع کمی آهسته بود اما داستان و کاراکترها به قدری فوقالعاده پرداخته شده بودند که تمام پنج فصل پخششده را به شکلی فشرده و در یک هفته تماشا کردم. اگر اهل سریال باشید، میدانید که این اتفاق همیشه نمیافتد.
Bosch (بخوانید باش) براساس یک مجموعه رمان ساخته شده که تابهحال بیش از بیست جلدش منتشر شده (با چند میلیون نسخه فروش و ترجمه به چندده زبان مختلف) و نویسندهی این مجموعه، یکی از تهیهکنندگان سریال هم هست. احتمالا بخش بزرگی از کیفیت داستان و خط سیر کاراکترها هم مدیون همین مسئله است.
هر فصل، چند داستان موازی (یک پروندهی اصلی و چند داستان مختلف در حاشیهی آن) را روایت میکند که کاراکترهای اصلی سریال درگیر آن هستند. هرچهقدر که جلو میرویم، این خطوط داستانی بیشتر داخل هم فرو میروند و به هم میپیچند. تا در پایان فصل، همگی به شکلی بینقص به پایانشان برسند و سوال بیجوابی برایتان باقی نگذارند: یک فرمول فوقالعاده برای بهترین سریالهایی معمایی و پلیسی جنایی.
شخصیت اصلی -هری باش- یک کارآگاه در دایرهی قتل پلیس لسآنجلس است. او قبلا در ارتش هم خدمت کرده و حالا از آن پلیسهاست که همیشه به دنبال حقیقتاند و به هر قیمتی به آن میرسند. زندگی شخصی و حرفهای او و کاراکترهای دوروبرش در ادارهی پلیس و… در کنار هم داستان سریال را میسازند.
اگر یک سریال پلیسی جنایی بینقص میخواهید، حتما Bosch را در لیست تماشایتان بگذارید. برای من که یکی از بهترینها بود.

نوبت شما
با انتخابهای من موافقاید یا فکر میکنید سریالهای جذاب دیگری هم در ژانر پلیسی جنایی وجود دارند که باید در این لیست میبودند و نیستند؟
نظرتان را کامنت کنید. اگر تعداد نظر مثبت راجعبه یک سریال در کامنتها زیاد باشد، آن را به عنوان انخاب خوانندگان به آخر لیست اضافه خواهم کرد.
این پست را با دوستانتان هم به اشتراک بگذارید.
چقدر دیدگاههای من و شما در مورد سریال دیدن شبیه هم بود حالا به توصیه شما میرم سریال Bosch تماشا کنم منم دقیقا به خاطر سابقه بازیگرش تو فیلمهای قبل نمیخواستم این سریالو ببینم
چه خوب!
اول کار شاید ریتم سریال به نظرتون یه کم کند بیاد ولی هی بهتر و بهتر میشه و واقعا از لحاظ داستانی بینقصه.
ممنون از نظرتون 🙂
سلام دوست عزیز
واقعا فکر نمیکردم در انتخاب لیست سریال پلیسی
از ۱۰تا تو۸ مورد باهم مشترک باشیم.
من بجای مورد ۷ و ۸ شما سریالهای جذاب
فارگو Fargo و شکارچی ذهن Mindhunter
رو توی لیستم گذاشتم.
نظر شما چیه؟
سلام و ممنون از نظرتون 🙂
قسمت اول هردو سریالی که نام بردید رو -همون موقع شروع- دیدم و فقط براساس سلیقهی شخصیم ادامهشون ندادم. و الا از نظر کیفی هردو سریالای خوبی هستن و طرفدارم زیاد دارن.
فکر نمی کنید جای بلک لیست با بازی ماندگار جیمز تاد اسپید در نقش ریموند ردینگتون خالی باشه یه فیلم جذاب پر فراز نشیب و غیر قابل پیش بینی با یه شخصیت غیر قابل شناخت که هرگز نمیتونژ حدس بزنی واقعا کیه به قول یکی از دوستان ردینگتون مخلوطی از شرافت و رذالت، عدالت و مردانگی و جوانمردی با یه خونسردی و بی احساسی و سنگدلی بی نهایت سایه می اندازد.یه انسان بسیار باهوش که از هیچ چیزی نمیترسه و مرگ رو به شوخی می گیره از اون جنایتکارای مهربون و دوست داشتنی بخصوص وقتی می بینی که رسیده ته خط. وقتی همه جلال و جبروت و مال و مکنت و قدرتش بر باد رفته بازم لبخند می زنه و محکم می ایسته ریموند ردینگتون نماد استقامت و نشانه پیروزی عقله ولی همین ادم مغرور هم یه جاهایی لنگ می زنه وقتی پای دوست داشتن به میان میاد. عشق او را هم زمین می زند.
بازی James Spader واقعا خوبه ولی مسئله اینجاست که فقط یه کاراکتر جذاب با بازیگر خوب کافی نیست. فکر میکنم تا آخر فصل چهار تماشاش میکردم ولی کمکم حس کردم دیگه ارزششو نداره چون باقی کاراکترا بعضی وقتا زیادی میرفتن رو اعصاب.